جدول جو
جدول جو

معنی شکم روه - جستجوی لغت در جدول جو

شکم روه
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، هیضه، رانش، بیرون روه، تردّد، زحیر، شکم روش
تصویری از شکم روه
تصویر شکم روه
فرهنگ فارسی عمید
شکم روه
(شِ کَ رَ وَ / رُ وِ)
شکم رو. شکم روش. اسهال. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکم ران
تصویر شکم ران
پرخور، شکم پرور، در طب قدیم داروی مسهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، تردّد، بیرون روه، هیضه، شکم روه، زحیر، رانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
شکم پرست، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
نامبارک روی، منحوس رخ، مقابل فرخ لقا:
به گفتار گرسیوز شوم روی
گران کرد بیهوده دل را بدوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکم پرست. شکم بنده. (آنندراج). مبطان. بطن. (یادداشت مؤلف) :
بوالهوس را زآن لب شیرین نظر بر نشئه نیست
این شکم پرور برای نقل صهبا می خورد.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به مترادفات کلمه شود، شهوت پرست. نفس پرور. عیاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ لَ / لِ)
شکم بنده. آنکه تنها به نان و جامه خدمت کند بی وظیفه ای. شاگرد یا نوکری که بدو جز خوراک و پوشاک ندهند و مواجب ندارد. مقتی. نان جامه. عضرط. (یادداشت مؤلف). کردی خوردی.
- شکم تله خدمت کردن، فقط به خوراک تنهااز خدمت بهره بردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مسهل. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). داروی مسهل. (ناظم الاطباء). دوای مسهل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
شکم بزرگ. بزرگ شکم. بطین. (یادداشت مؤلف). شکم بزرگ. (التفهیم ص 328). شکم گنده. بطین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ)
شکم روش. اسهال. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به شکم روش و اسهال شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ وِ)
شکم رو. اسهال. (ناظم الاطباء). پیچاک شکم. شکم روه. بیرون روه. اختلاف. تردد. اطلاق. (یادداشت مؤلف). اسهال. شکم رو. دفعمواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه روز. شکم روش اگر با خون آمیخته باشد آنرا اسهال خونی نامند و اگر با درد همراه باشد دل پیچه نامیده میشود. معمولاً در اسهال همه عوارض با هم دیده میشوند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شکم رو، اسهال و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکم آور
تصویر شکم آور
شکم گنده بطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم ور
تصویر شکم ور
شکم آور، پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال، بیرون روی، پیچاک شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
شکم پرست پر خور
فرهنگ لغت هوشیار
((~. رَ وِ))
دفع مواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال
فرهنگ واژه فارسی سره
اسهال، پیچش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرخوار، شکم بنده، شکم خوار، شکمو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
Ventriloquist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
ventriloque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع کلاردشت در حوزه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
کارگری که تنها در مقابل سیر شدن شکمش نزد کسی کار کند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
вентрилоквист
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
Bauchredner
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
вентрилоквіст
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
brzuchomówca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
腹语者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
ventríloquo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
ventriloquo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
ventrílocuo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
buikspreker
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شکم گو
تصویر شکم گو
पेट से बोलने वाला
دیکشنری فارسی به هندی